تقدیم به پرستوی عزیزم
پرستوی مهاجر
چشم را تا بی نهایت
میگشایم بار دیگر
تاببینم آن پرستو
میزند در آسمان پر
***
چشمم در جستوجویش
قلبم درگفتگویش
می چکد در قاب اشکم
جلوه ای ازاشک رویش
***
گفته بودی در بهاران
بازمیگرددپرستو
لانه میسازد دراینجا
می پرد ازین سوبه آن سو
***
کاش فروردین بسازد
خانه ای در باغ دل من
کفتراز هرسوببارد
تا بخشکد زاغ دل من
***
قلب دریا میزند شور
حالت دیوانه دارد
در هوای دیدن او
سر به صحرا می گذارد
***
کاش بار یک دیگر
خندهایش رامی شنیدم
از لب شاخه نمی ریخت
آن گل سرخ وسفیدم
***
آن پرستوی مهاجر
کاش باز گردد
رفتنش پایان پذیرد
ماندنش آغاز گردد